آناناس الدوله

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    مثل وقتی که وسط بازار شام، پای آدم روی کنترل تلویزیون می‌رود و از وسط یک سریال آب دوغ خیاری ترکی سر درمیاورد که معلوم نیست کی کی رو زاییده و کی کی رو دوست داره، ناگهان به خودش آمد و فهمید که وسط سالن انتظار بیمارستان ایستاده است! و دقیقا به همان مبهمی سریال‌های ترکی، نمی‌دانست آمده است برای ملاقات، یا بستری؟! و حالا وسط این بازار شام و ذوزنقه‌های عشقی ترکی، چیزی که ‌می‌توانست مصیبت را کامل کند، همخانه‌ای فضول بود که مدام آدم را سوال پیچ کند: امرتون؟ با شمام امرتون؟ به توده‌یِ سفید روبه رویش خیره شد که برای بار سوم از او پرسید: امرتون؟ چشمانش را کمی تنگ کرد و توده‌ی سفید را با جزییات بیشتری دید. در نگاه اول، سفیدی صورتش به دل آدم می‌نشست، ولی در نگاه دوم روپوش سفیدش، کنتراست تصویر را به طرز مبهمی بهم می‌ریخت که انگار آدم وسط ابرِ بیهوده‌ی آسمانِ تابستان، ایستاده است؛ ولی قبل از اینکه از وسط ابر بیفتد و در آن بازار شام خبرگزاری‌ها تیتر "باران آدم" را بزنند، در نگاه سوم، قرمزی لب‌هایش را دید که نقطه‌ی اتکای محکمی بود؛ از آن نقطه‌هایی که در تمام فیلم‌های هالیوودی برای درست شدن ابرقهرمان لازم است! اگر چه که دیدن کریستین بیل وسط کوزی گونی جالب نیست، ولی بهرحال بهتر از افتادن است. متاسفانه قبل از اینکه نگاه چهارم را بندازد و متوجه رنگ چشم‌هایش شود، دوباره پرستار پرسید: با شمام، امرتون؟ نمی‌دانست امرش چه بوده که او را به اینجا کشانده، ولی می‌دانست در این لحظه تنها چیزی که می‌خواهد، پیدا کردن کنترل تلویزیون است تا این سریال لعنتی را قطع کند! ولی هنوز آنقدر پیر نشده بود که یادش نباشد پرستارها فقط کنترل اسپیلیت را دارند! و مهمتر آنکه آنقدر پیر نشده بود که نداند اگر جواب پرستار جماعت را آناناس الدوله...ادامه مطلب
    ما را در سایت آناناس الدوله دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : ananas-aldoleho بازدید : 1 تاريخ : شنبه 24 دی 1401 ساعت: 18:38